Web Analytics Made Easy - Statcounter

اشاره: در چند روز اخیر برای چندمین بار شاهد نقض آشکار حقوق بشر از سوی کشور‌های اروپایی بودیم که با کمال تاسف این بار نصیب یک شهروند ایرانی شد؛ «حمید نوری» که این روز‌ها اسمش چهره کریه و واقعی تروریست‌های منافق را بازنمایی کرد ۱۸ آبان ۱۳۹۸ در بدو ورود به سوئد با اتهامات واهی که گروهک تروریستی منافقین مطرح کردند، بازداشت و به سلول انفرادی منتقل شد و بیش از چهار سال است که به استناد اظهارات متناقض اعضای گروهک تروریستی منافقین در بازداشت غیرقانونی به سر می‌برد، به اذعان وکلای او این بازداشت غیرقانونی یک رکورد جهانی در نقض حقوق بشر محسوب می‌شود تا این‌که متاسفانه دادگاه تجدیدنظر سوئد، حکم حبس ابد وی را تایید کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

محاکمه حمید نوری ۱۹مرداد ۱۴۰۰به اتهام زندانبانی اعضای گروهک تروریستی منافقین آغاز شد و بررسی پرونده ۹۲ جلسه به طول انجامید و درنهایت این شهروند ایرانی به اشد مجازات که حبس ابد است، محکوم شد. گرچه دادستانی کل و دولت سوئد در تلاشند شکل‌گیری محاکمه حمید نوری در استکهلم را برآمده از دغدغه‌های مستقل و غیرسیاسی خود جلوه دهند، اما بر همگان مسجل شده که این نمایش مبتذل حقوق بشری توسط سازمان امنیتی سوئد سازماندهی شده و در همین خصوص با مجید نوری، فرزند این ایرانی در بند به گفتگو نشستیم تا در این قسمت از جام پلاس ابعاد این پرونده را بررسی کنیم. تحلیل نقش عناصر نفوذی در این پرونده، بررسی روند پرونده حمید نوری، حمایت آشکار غرب از منافقان، تبعات حضور گروه تروریستی در سوئد و نفوذ آن‌ها در محاکم قضایی، فعالیت رسانه‌ها در معرفی پشت پرده محاکمه حمید نوری و تلاش‌های رسمی برای رهایی این شهروند ایرانی ازجمله موضوعاتی است که در این مصاحبه به آن پرداخته شده است. آنچه در ادامه از نظرتان می‌گذرد، نسخه تفصیلی گفتگو با فرزند حمید نوری است. 
شما می‌توانید فیلم‌های مرتبط با جام پلاس را در اینجا مشاهده کنید.

درخصوص علل سفر پدرتان به سوئد، صحبت‌های زیادی مطرح شده است که در مواردی باعث گمراهی مخاطب از حقیقت می‌شود به عنوان اولین سؤال ضرورت سفر آقای نوری به این کشور را بیان کنید؟
پدرم دهه ۶۰ در زندان کار می‌کرد، سمت‌های مختلفی در بخش دادستانی داشت و از سال ۶۱ وارد زندان اوین شد. تعداد منافقینی که آن ایام در زندان بودند، زیاد بود و پدرم به دلیل شغلی که داشت ـ زندانبان ـ در مواجه مستقیم با آن‌ها بود. طبیعتا اعضای منافقین با توجه به ۱۰ سالی که پدرم در زندان کار می‌کرد، او را دیده بودند و می‌شناختند؛ بنابراین توطئه‌ای را برنامه‌ریزی می‌کنند. کاری به بحث قانونی یا غیرقانونی بودن آن ندارم. کار منافقین همین مدل توطئه و دردسر درست‌کردن است، کاری هم به این ندارند که فرد موردنظرشان کاری کرده یا خیر. کار منافقین فقط آزار و اذیت دیگران است.
پدرم سال ۷۱ از دادستانی بیرون آمد و مشغول ساخت‌وساز شد. فکر می‌کنم این مشکلات را فردی که پدرم واسطه ازدواج وی با یک خانم شده بود، ایجاد کرد. از آنجا که پدرم واسطه این ازدواج شده بود، وقتی که این خانواده دچار اختلاف می‌شوند، پدرم برای حل مشکل آن‌ها به این سفر می‌رود؛ مسأله‌ای که به‌اشتباه در برخی رسانه‌ها این‌گونه عنوان شده که ایشان برای حل اختلافات خانوادگی خودمان راهی سوئد شده‌اند درحالی‌که این طور نبود.
مدت‌ها بود که آن‌ها پدرم را دعوت می‌کردند تا به این موضوع ورود کند. حدود یک سالی شد، اما ایشان دخالتی نداشت و می‌گفت خود طرفین باید مسائل و مشکلات را حل کنند تا این‌که ماجرا به نقطه بدی رسید و پدرم احساس وظیفه کرد تا برای حل مشکل آن‌ها راهی شود و در نهایت مشخص شد که همه این کار‌ها با توطئه منافقین برنامه‌ریزی شده بود. پدر آبان‌ماه ۹۸ به سوئد رفت و در بدو ورود به فرودگاه در حالی که هنوز از هواپیما بیرون نیامده بود، پای پله‌ها دستگیر شد.

با این تفاسیر در حال حاضر چهار سال از آبان ۹۸ می‌گذرد. آن‌طور که مشخص شد، دادستانی در زمان بازداشت ایشان، سند و مدرک کافی نداشته و روند تحقیقات بعد از بازداشت آغاز شده، درباره اقداماتی که در این خصوص انجام دادید، بفرمایید. 
بله یکی از مشکلات همین رویه غلط بدون سند کار کردن است که توسط آن‌ها باب شد در حالی که اگر نظیر این اتفاق در جمهوری اسلامی افتاده بود، تاکنون هزاران بار و به بهانه‌های مختلف تحریم می‌شد. سوئدی‌ها به‌جای این‌که دنبال سند و مدرک بروند، سراغ رسانه و پروپاگاندا رفتند و چهره عجیبی را از پدر من در رسانه‌های دنیا منتشر کردند. 

مسئولان غافل‌اند که شاید نظیر این اتفاق برای آن‌ها هم رخ دهد

البته باید توضیح دهم که سوئدی‌ها در این جریان نقش پیاده‌نظام را داشتند و طراحان اصلی پروژه و ارباب بالاسری، افراد دیگر هستند، اما سوئدی‌ها با این اقدامات‌شان توانستند رضایت کارفرمای خود را جلب کنند. آن‌ها کاری کردند که حقیقت وارونه ارائه شود و کسی جرات این را نداشته باشد که بابت دروغ‌های منافقین تحقیق کرده یا سندی را مطالبه کند. برخی برایم کامنت می‌گذارند که پدر شما مجرم است در پاسخ به آن‌ها می‌پرسم چه مستنداتی در این‌خصوص دارید؟ جواب می‌دهند دادگاه محکوم کرده است! وقتی می‌گویم محتوای دادگاه را گوش داده‌اید که چه مستنداتی ارائه شده است؟ می‌گویند من نمی‌دانم؛ ولی مگر آن‌ها اشتباه می‌کنند؟ در این موضوع نکته ظریفی وجود دارد؛ این‌که ما در زمینه رسانه ضعیف عمل کرده‌ایم. گروهی از مردم می‌گویند اصلا نمی‌خواهیم مستنداتی ارائه شود، یعنی همین‌قدر که اتهاماتی مطرح شده و روی آن کار رسانه‌ای انجام می‌شود، کافی است و مخاطب آن را می‌پذیرد. این موضوع خیلی خطرناک است و آن را به مسئولان گفته‌ام. به نظرم برخی از مسئولان ما خیلی به این امر بی‌توجه هستند. این افراد رسانه را نمی‌شناسند و از این غافل هستند که ممکن است نظیر این اتفاق برای آن‌ها هم رخ دهد. بعضا به برخی از مجریانی که با آن‌ها صحبت کردم، گفته‌ام به‌راحتی می‌توانند این کار را با شما هم انجام دهند، بنابراین اگر امروز بی‌خیال باشید، دردسرمان در آینده خیلی زیاد می‌شود؛ چراکه فردا با همین شیوه برای شما پرونده درست می‌کنند که مثلا شما در رسانه‌ای فعالیت داشتید؛ که فلان بود و به همین بهانه شما را دستگیر می‌کنند و ادامه ماجرا. من نمی‌دانم چند نفر می‌توانند مثل پدر من به مدت چهار سال و دو ماه در انفرادی دوام بیاورند. برخی مواقع از انفرادی تصویری منتشر می‌کنند که انگار هتل است و انفرادی نیست... 

در یک مصاحبه گفتید پدر من تحت شکنجه است و این‌طور منعکس شد که دل‌نگرانی شما مربوط به «چای» خوردن ایشان است.
من با رسانه‌ای درخصوص این اتفاقات مصاحبه کردم که همین چند روز پیش هم مجددا برای گفتگو تماس گرفتند و من هم گفتم شما کار خوبی نکردید که حرفم را برش زدید؛ این بهترین مثال برای نشان دادن پروپاگاندایی است که علیه ما راه انداخته‌اند. یک اتفاقی به نام انفرادی افتاده است که نزد مردم مغضوب است و اگر بتوانید این را برجسته کنید تأثیر زیادی دارد. من در آن مصاحبه گفتم پدرم در انفرادی است و عناوین شکنجه‌هایی را که برای پدرم اعمال می‌شود، بیان کردم. در آن ویدئویی که از من پخش شد این مورد نیست؛ گفتم پدر من تا ۲۵ ماه اجازه ملاقات نداشت و اولین ارتباط ما هفت ماه بعد از دستگیری پدر برقرار شد و ایشان یک تماس تلفنی ۱۰ دقیقه‌ای با مادرم داشت که در سفارت سوئد در تهران انجام و ارتباط مجددا قطع شد. به این اتفاق در قانون «ناپدید‌شدگی اجباری» گفته می‌شود؛ یعنی شما کسی را دستگیر کرده و به خانواده او اطلاع نداده‌اید. این جرم است، چرا که بازداشت‌کننده موظف است جای زندانی و‌... را به خانواده اطلاع دهد در‌حالی‌که دولت سوئد هیچ اطلاعی به ما نداده بود. چهارمین مورد این است که چشمان پدرم به مرور ضعیف شد و باید برای معاینه به چشم‌پزشک مراجعه می‌کرد که این کار انجام نشد. 

شکنجه سفید پدرم را با پروپاگاندای رسانه‌ای زیر سؤال بردند 

مورد دیگر این‌که پدر من را مورد ضرب و شتم قرار دادند. همه این‌ها را تا ۱۲-۱۳ مورد بیان کردم و گفتم اجازه دهید یک مورد جالب هم از شکنجه سفید زندان‌های سوئد بیان کنم که حرفم از اینجا برش خورده است. گفتم؛ مثلا سوئدی‌ها خدماتی را به زندانیان می‌دهند و بعد آن را قطع می‌کنند. یعنی به شما نمی‌گویند که اجازه تماس نمی‌دهیم. من باید این مثال را بیان می‌کردم، کار من رسانه نبود و نمی‌دانستم که ممکن است از این صحبتم سوء‌استفاده کنند. خواستم بگویم درخصوص مسائل کوچکی همچون چایی دادن هم اذیت می‌کنند. منظورم این نبود که چای مهم است؛ مثالی بیان کردم که قابل‌فهم باشد، زیرا تخصص قوی آن‌ها این است که افراد را ممنوع مطلق نمی‌کنند مثلا می‌گویند امروز می‌توانید نور آسمان را ببینید، اما همین امکان کوچک و جزئی را فردا از شما دریغ می‌کنند. 
بر همین اساس به‌هیچ‌وجه مطلق افراد را در سیاه‌چاله زندانی نمی‌کنند، چون انسان می‌تواند به هر شرایطی عادت کند و در همین راستا به‌مرور به سیاه‌چاله عادت می‌کند. اگر شلنگ آب سرد روی شما بگیرند شاید این‌قدر اذیت نشوید که یک قطره به پیشانی شما می‌خورد و قطع می‌شود و دوباره قطره بعدی می‌خورد. این شرایط آزاردهنده است و شما را دیوانه می‌کند، زیرا حالت شما را از ثبات درمی‌آورد. در مصاحبه با آن رسانه به‌خاطر نابلدی خودم مثالی را بیان کردم که بیانگر جزئیات باشد. مثال بزرگ به موضوع تماس برمی‌گردد که بعد از دو سال که ملاقات ما وصل شد، گفتند پدر شما می‌تواند تماس بگیرد. این یک امید است. بعد تماس نگرفت و امیدمان تبدیل به ناامیدی شد. ما اعتراض کردیم و گفتند می‌شود، نمی‌شود و همین‌طور ادامه داشت. الان بالاترین سطح شکنجه همین است که گفته‌اند تماس تلفنی برای پدر شما آزاد است و می‌تواند زنگ بزند. فقط باید شماره تأیید شود! ما چطور شماره ایران را تأیید کنیم؟ این راه بن‌بست است تا این‌که بعد از سپری شدن یکسال و با هزارپیچ و قوس شماره تلفن من و مادرم تأیید شد. برای من را قطع کردند؛ چون مدعی شدند که صدای فرد دیگری از پشت تلفن شما آمده است؛ به تلفن مادرم زنگ می‌زنند و یک متن سوئدی خوانده می‌شود و به محض این‌که مادرم می‌گوید الو، هیچ صدایی نمی‌آید و تلفن قطع می‌شود. حدود چهار ماه است این کار را انجام می‌دهند. زمانی که همین امید تلفنی مطرح نبود مادرم این‌قدر عذاب نمی‌کشید. الان نمی‌تواند جایی برود، چون باید مدام پای تلفن بنشیند، تلفن زنگ می‌خورد.
تلفن را برمی‌دارد و ناامید می‌شود و به این صورت ما را دیوانه کردند. منظورم در آن مصاحبه این مسأله بود، ولی برای این‌که موضوع را بپوشانند یک پروپاگاندای وحشتناک ایجاد کردند که او شاکی است که به پدرش چای نمی‌دهند! من به همه آن‌ها گفتم به نظر چای می‌تواند دغدغه کسی باشد که پدرش در انفرادی است؟ به هر حال مصاحبه با رسانه زرد این دردسر‌ها را هم به دنبال دارد.

به رسانه اشاره کردید، قبلا هم به رسانه انتقاد داشتید و تعبیر «ما در رسانه باختیم» را به کار برده بودید. در صورتی که با یک جست‌وجوی ساده متوجه حجم مصاحبه‌های مختلف با خانواده آقای نوری ازجمله حضرتعالی هستیم. چه اتفاقی باید در رسانه‌ها می‌افتاد، چه اقدامی باید انجام می‌شد که نشد؟ توقعات شما از رسانه‌ها چه بود و از این به بعد چگونه می‌توان کمک کرد؟
رویه معمول در جمهوری اسلامی این است که می‌گویند در این خصوص ۵۰ گزارش گرفتیم و این را تیک می‌زنند و اصلا کار به اثرگذاری آن ندارند و می‌گویند ما این میزان کار کردیم. محتوای رسانه‌ای که منتشر می‌شود در حالی اثرگذار است که دیده شود و صرف این‌که مصاحبه انجام شود، مهم نیست. برخی مواقع در مصاحبه‌ها پیش آمده که مجری برنامه هیچ شناختی از پدرم ندارد و اصلا نمی‌داند حمید نوری کیست. طوری که من سؤالات را می‌گرفتم و می‌گفتم پدرم اصلا در سپاه حضور نداشته و با این سؤالی که می‌پرسید دوباره شائبه ایجاد می‌شود. مثلا گفتگو را با این جمله شروع می‌کردند که آیا پدرتان از خاطرات سپاه برای شما بیان کرده‌اند؟ در حالی که پدر من پاسدار نبوده و این موارد مرا آزار می‌دهد.

رسانه نتوانست بیان کننده مظلومیت پدرم باشد

من می‌گویم یا کاری نکنیم یا کار قوی و مستمر انجام دهیم. در ۸۰ تا ۹۰ درصد مصاحبه‌هایی که انجام دادم حسی که به من منتقل می‌شد، این بود که این کار را می‌کنیم تا فقط کاری کرده باشیم و بگوییم فلان کار را انجام داده‌ایم در حالی که هنوز بسیاری از مردم که دغدغه این موضوع را دارند، اصلا نمی‌دانند داستان این بازداشت چیست، ولی بحث چای وایرال شد در صورتی که موضوع پدر من چای نخوردن او نبود و اصل مسأله چیز دیگری بود. چرا هنوز به پدرم دیپلمات مظلوم می‌گویند؟ این که می‌گویم در قشر فرهیخته اتفاق می‌افتاد در حالی‌که پدرم وزارت خارجه‌ای نبوده یا این‌که می‌گویند حمید نوری برای حل و فصل مشکلات دخترش به سوئد رفته بود در صورتی‌که اصلا چنین چیزی نبوده و ما هزاران بار این را بیان کردیم. این حرف‌ها یعنی این‌که رسانه اثر نگذاشته و نتوانسته مظلومیت آقای نوری را نشان دهد. حالا نمی‌دانم در تحلیل این مسأله باید بگویم خانواده من کوتاهی کرده است یا رسانه.
حرف من این است که جست‌وجوی گوگل، مصاحبه، تصویر من، خواهرم یا افراد دیگر مهم نیست؛ مهم این است بتوانیم یک قشر را تحت تأثیر قرار دهیم که از دید من این اتفاق نیفتاد. مثلا درخواست برگزاری تجمع مقابل سفارت سوئد را می‌کنیم و مجوزش را می‌گیریم، اما کسی نمی‌آید و می‌گوییم دغدغه کسی نیست و اشکالی ندارد. موضوع من همین است اگر امروز نتوانستیم دستگیری یک تبعه ایرانی، یک کارمند جزء در خارج از کشور را محکوم کنیم و آن را نشان دهیم، ممکن است این اتفاق بعد‌ها به عناوین مختلف سر بقیه افراد هم بیاید و ما باید این مسأله را قطع کنیم. حرفم این است کاری که جمهوری اسلامی بلد است، حقوقی نیست و من مثالی در این خصوص ندارم که فردی از ما دستگیر شد و ما به‌صورت حقوقی از او دفاع کردیم و در دادگاه آن‌ها بی‌گناهی‌اش را ثابت کردیم. باید کار دیگری می‌کرد یا شاید فشار می‌آورد.

یکی از مواردی که در بحث دادگاه و کوتاهی‌های صورت گرفته در روند حقوقی پرونده پدرتان مطرح می‌کنید شاید مربوط به این باشد که دادگاه سوئد اعلام کرد احتمال بازداشت شاهدی یا کسی که بخواهد پدرتان را در دادگاه همراهی کند، وجود دارد؛ اتفاقی که در ناپدید شدن اجباری آقای نوری افتاد و امکان تکرارش نیز وجود داشت. به نظرتان این مسائل تا چه حد در وقوع این به قول شما کم کاری‌ها نقش داشت و علاوه بر این پیوستگی شبکه منافقین با دولت سوئد و تعاملی که بالادستی‌های سوئد نسبت به این قضیه داشتند تا چه حد بر روند نابرابری و بی‌عدالتی که در خصوص روند پرونده پدرتان اعمال شد، سایه انداخت؟ 
الان این حرف‌ها را می‌توان بهتر بیان کرد؛ منافقین واقعاً هیچی نیستند، آن‌ها یک عروسک خیمه‌شب‌بازی هستند و این نقش را به خوبی ایفا می‌کنند. منافقین یک‌سری ربات هستند که توسط کارفرمای سوئد اداره می‌شوند. نمی‌خواهم به این‌ها ضریب بدهم، چون آدم‌های نظریه‌پرداز و مغز متفکری نیستند و برای پول و کار‌های دیگر آنجا حضور دارند. بعید می‌دانم که طراحی این توطئه توسط سازمان منافقین انجام شده باشد؛ من این را بعید می‌دانم. پرونده را خیلی جا‌ها خراب کردند؛ یعنی به‌زعم شاکیان غیرمنافق، منافقین پرونده را خراب کردند که یک بحث حقوقی است. به نظرم در این مورد هم باز رسانه می‌تواند اثرگذار باشد بدین ترتیب که آن‌ها حتی نگفتند احتمال دستگیری وجود دارد بلکه عنوان کردند دستگیر می‌شود بنابراین اگر رسانه این موضوع را فریاد می‌زد و می‌گفت که حضور شاهدان در دادگاه منجر به دستگیری وی می‌شود در حالی که شاهد مصونیت دارد. صوت دادستان خیلی رسمی پخش می‌شود و اعلام می‌کند اگر شاهدان شما بیایند دستگیر می‌شوند، زیرا خود آن‌ها باید در این خصوص پاسخگو باشند. از این طرف ما هم شاهدانی را در سطوح عالی برای حضور در دادگاه آماده کرده بودیم، اما گفتیم اشکال ندارد و به صورت برخط و آنلاین شهادت می‌دهند، اما آن‌قدر اذیت کردند و نامه‌نگاری سخت‌گیرانه‌ای داشتند که آن هم امکان‌پذیر نشد. ما باید متنی را درخواست می‌دادیم و اتفاقا دادستان کارش را زود انجام داد و باید از آنجا نامه‌ای به وزارت خارجه می‌رسید. وزارت خارجه سوئد در ایران از ۵ سپتامبر تا ۶ نوامبر ۱۰ خط ترجمه را به دست ما رساند البته الان در خصوص تاریخ، حضور ذهن ندارم. فکر می‌کنم یکشنبه به دست ما رسید و شاهدان باید روز سه‌شنبه به صورت برخط شهادت می‌دادند. گفتیم یک ماه و دو روز طول کشیده است که ۱۰ خط به ما برسانید پس چطور انتظار دارید که طی دو روز این هماهنگی‌ها را انجام دهیم. رویه معمول در دادگاه سوئد برای این‌که شهادت این‌ها مورد قبول دادگاه قرار گیرد، نیازمند هماهنگی زیادی بود و ما یکی دو ماه وقت لازم داشتیم تا اقدامات لازم را انجام دهیم، اما آن‌ها یک ماه کامل را از ما گرفتند و من علت این کارشکنی‌ها را باز به بحث‌های رسانه‌ای ربط می‌دهم، زیرا خیالشان راحت است که هیچکس علیه آن‌ها فریاد نمی‌زند.

 اینجا دو بحث وجود دارد؛ نمی‌خواهم خیلی وارد حیطه رسانه شوم، ولی یک مورد این است که خیال آن‌ها راحت است که فریاد زده نمی‌شود؛ یک مورد این است که شاید این فریاد شنیده نشود. 

درست است.

به نظرم این فریاد زده شد، اما به تعبیر حضرتعالی ممکن است این صدا آن‌طور که باید وایرال و دیده می‌شد، مورد توجه قرار نگرفت.

 در این خصوص الان می‌توان شفاف‌تر صحبت کرد. درباره اتفاقات سال گذشته یک‌سری از افراد وضعیتی را در کشور درست کردند که ما آن را اغتشاش می‌دانستیم و آن‌ها اعتراض می‌نامیدند و تعدادی هم دستگیر شدند و نمایندگان مجلس آلمان، هلند، بلژیک و سوئد خود را کفیل سیاسی این افراد معرفی کردند، اما این موضوعات چه ارتباطی به آن‌ها دارد؟ آن‌ها می‌خواهند کارکنند و تأثیرگذار باشند. قصدشان این است که به رسانه خود ضریب بدهند. رسانه این کشور شلوغ‌کاری می‌کند و آن‌ها نیز به آن ضریب می‌دهند. حالا شما به عملکرد نمایندگان مجلس کشورمان نگاه کنید آیا یک مورد این‌چنینی را در این مدت در اقدامات مجلس دیده‌اید؟

پس بحث‌مان از مقوله رسانه خارج شده و به این سمت‌وسو می‌رود که مسئولان امر اعم از نمایندگان مجلس، وزارت خارجه یا دستگاه‌های متولی که باید دراین‌خصوص اقدامی ولو در حد صدور یک بیانیه یا یک مصاحبه مطبوعاتی انجام دهند، شاید فعالیت آن‌ها در روند تولید محتوا و خوراک خبری کم بود که ضریب‌دهی رسانه کمتر شد. 
 اصلاً می‌توان گفت صفر بود. شما دو فرد خانواده را حذف کنید، تقریباً محتوا یک‌صدم می‌شود درحالی‌که من به بچه‌های دانشجو می‌گفتم این مورد را چالشی بررسی کنید و یکی طرفدار منافقین باشد، چون همه این‌ها به بالا آمدن و دیده شدن موضوع کمک می‌کند، اما این دغدغه وجود نداشت. می‌گفتم کاش کار دقیقی همچون تولید یک مستند، حتی از سوی یک فرد بی‌طرف انجام شود و نقش پدرم در دهه ۶۰ در زندان مورد بررسی قرار می‌گرفت، اما انگار این موضوع اصلا اهمیتی نداشت، اما در آن سوی ماجرا افرادی نظیر رضا پهلوی، مسی علینژاد، عبدا... مقتدی، اسرائیل و ... نسبت به اعلام حکم پدرم تبریک گفتند در صورتی که دامنه اقدامات در این طرف محدود به صدا کردن کاردار و اعلام موضع از طرف سخنگو می‌شود و این اقدام در مقابل آن کار اصلا برای من قابل‌تصور نیست و فکر می‌کنم
این پیام را به مخاطب القا می‌کند که موضوع مهمی نیست یا می‌خواهند بگویند دادگاه سوئد مهم نیست پس چرا دفعه قبل موضع‌گیری در سطوح عالی صورت گرفت و آقای امیر عبداللهیان سری قبل در دادگاه بدوی موضع گرفتند، اما این سری از این خبر‌ها نیست. من تحلیلی در این باره ندارم شاید می‌خواهند بگویند برای ما مهم نیست و به نظرم این کار‌ها به رسانه ضریب مثبت و منفی می‌دهد.

به بحث پیام تبریک اشاره داشتید. ربع پهلوی، برنده جایزه نوبل و مریم رجوی از دولت سوئد تشکر کردند. تحلیل شما درخصوص ربط این پرونده به منافقین و ارتباطی که آن اشخاص با این سازمان تروریستی دارند، چیست؟ 
به نظر من این پرونده نه از دیدگاه پسر حمید نوری بلکه از نظر یک بچه دهه شصتی که در این محیط بزرگ شده‌ام و الان ۳۸سال دارم، بزرگ‌ترین پرونده علیه جمهوری اسلامی می‌شود، زیرا گروه‌های مختلف مخالف جمهوری اسلامی در آن حضور دارند. هیچگاه پهلوی با منافقین در یک دسته قرار نمی‌گیرند و همدیگر را می‌زنند، ولی در قصه حمید نوری هر دو وسط می‌آیند. اسرائیل و تجزیه‌طلبان هم وسط می‌آیند. تقریبا کسی را ندیدم که در این خصوص بی‌موضع باشد.

موضع سختی علیه جمهوری اسلامی در جریان است

سازمان عفو بین‌الملل و حقوق‌بشر هم وسط آمده و از دولت سوئد تشکر می‌کنند. باورکردنی نیست. عفو بین‌الملل و حقوق‌بشر که طبق وظیفه و فلسفه تشکیل موظف به دقت در شرایط زندانی هستند هم در کنار منافقان قرار می‌گیرند و این یعنی قرار است موضع سختی علیه جمهوری اسلامی گرفته شود. در خیلی از قصه‌ها یک گروه‌هایی هستند که سکوت می‌کنند، اما در این مقوله همه وسط آمده‌اند و بر همین اساس است که می‌گویم یک کارفرما در این پرونده وجود دارد و همه را به خط می‌کند. این‌طور نیست که همه آن‌ها دغدغه مخالفت با جمهوری اسلامی را داشته باشند. سال گذشته هم اکثر قریب به اتفاق این افراد و نهاد‌ها موضع ضدایرانی داشتند، ولی با هم می‌جنگیدند. اما درخصوص پرونده حمید نوری همه از یک کارفرمای واحد دستور می‌گیرند و طوری رفتار می‌کنند که گویی این کارفرما رژیم صهیونیستی است، چرا که ردپایش در این ماجرا بسیار مشخص است و کشور‌هایی همچون انگلیس و آمریکا به صورت جزئی و فرعی اعمال نفوذ می‌کنند. شواهد حکایت از این دارد که اسرائیل در این مقوله وسط کار قرار داد. از روز اول روی این موضوع اصرار داشتم و این مسأله را به مسئولان گوشزد کردم که تحلیل ما این است و بعید است که کشور دیگری پشت این پرونده باشد.

باتوجه‌به این تحلیل و موضع‌گیری‌هایی که وجود دارد جریان مخالف جمهوری اسلامی در این خصوص متحد شده‌اند و هدف واحد ضربه‌زدن به ایران قوی را دنبال می‌کنند، اما مسأله حائز اهمیت دیگر این است کشور‌هایی که پیش از این میزبان منافقین بودند پس از این‌که متوجه نیات شوم آن‌ها شدند اقدام به طرد این سازمان تروریستی کردند به نظرتان چرا دولت سوئد بازیچه این گروهک تروریستی و اسرائیل شده است و چنین حکمی را صادر می‌کند؟
فرقی که این قصه با همه داستان‌ها دارد این است که یک اختلاف‌نظری از گذشته در کشور وجود داشته و دارد باید تعارف را کنار بگذاریم ما در هیچ قصه دیگری شاهد این میزان تفاوت نیستیم به‌عنوان مثال تیم فکری آقای روحانی برای زدن آقای رئیسی در انتخابات لقب‌هایی را به ایشان نسبت می‌دهد که اشکالی ندارد و ذیل نبرد انتخاباتی مطرح می‌شود، اما آن‌ها نباید در جا‌هایی که محل سؤال است ورود کنند. این مسأله از سال ۹۶ ــ ۹۵ و با انتشار فایل صوتی منتسب به آقای منتظری که درباره بحث اعدام‌های سال ۶۷ است، اوج می‌گیرد. نظام هم در این زمینه، که من علتش را نمی‌دانم، چون در حاکمیت نیستم، سیاست سکوت را اتخاذ کرده است. آن طرف هم گروهی در ایران هستند که فعالیت سیاسی می‌کنند شاهد مثال این قضیه خود آقای منتظری است که کتاب نوشته و کل دادگاه ما متاثر از مستندات آن کتاب آقای منتظری است. ما هم مثل حاکمیت در این مورد سکوت کردیم. پس دشمن دندان‌تیز می‌کند و می‌گوید این‌ها در داخل درباره این موضوع با هم اختلاف‌نظر دارند پس طبیعتا حول این موضوع جمع می‌شوند. شاید در برجام و پرونده هسته‌ای و خیلی از موضوعات دیگر این‌طور نباشد. مثلا ما در‌خصوص مبارزه با اسرائیل مردم همدلی هستیم. بعید است ۶۰درصد مردم مخالف این باشند که اسرائیل ناحق است، ولی این موضوع محل شبهه شده است به‌خاطر این‌که باز هم تأکید می‌کنم کار رسانه ضریب دار نیست، البته نباید همه چیز را تقصیر رسانه بیندازیم شاید اجازه نمی‌دهند انجام شود یا این‌که اهل مطالعه ورود نمی‌کنند و این کار انجام نمی‌شود. به عنوان مثال شما فیلم ماجرای نیمروز، رد خون را ببینید که منافقین را چگونه به تصویر کشیده اند و نشان می‌دهند؟ مادری است که در جنگ اسیر شده و فرزند او اینجاست. برای همین در عملیات مرصاد شرکت کرده تا بتواند به فرزند خود برسد. چقدر این‌ها را خوب نشان می‌دهد، نمی‌دانم این کار آگاهانه است ناآگاهانه؟! معلوم نیست، اما دل شما برای منافقین می‌سوزد. دل ما می‌سوزد پای او قطع می‌شود، دل ما می‌سوزد که با تک‌تیرانداز می‌خواهیم او را بکشیم. او یک مادر است این مسأله ناخودآگاه چه حسی را به مخاطب القا می‌کند؟ او حس می‌کند این عضو سازمان منافقین مادر بوده و اسیر شده‌است و، چون خانواده او را طرد کردند و مجبور است با منافقین باشد. بچه را هم به او نمی‌دهیم، برادرش هم حزب‌اللهی جمهوری اسلامی و تک‌تیرانداز است و می‌خواهد او را بکشد. سؤال این است چرا این‌قدر خودمان را بد نشان می‌دهیم؟ اگر بخواهیم بگوییم که یک فیلم خوب درباره منافقین ساخته شده باشد باید به این فیلم اشاره کنیم. 

دادگاه سوئد بر همکاری منافقان با رژیم بعث صحه گذاشت

 به نظر من این‌ها دروغ است و به نفع ما نیست، لااقل این قسمت القای دروغ است. من این افراد را از نزدیک در دادگاه می‌بینم. پس این شرایط باعث می‌شود دشمن دندان‌تیز کند. ما در این قصه خوب عمل نمی‌کنیم و به دشمن پاس گل می‌دهیم و به این ترتیب همه وسط می‌آیند و ما هنوز در غفلت هستیم و موضع‌هایی را که می‌گیریم، جا نینداخته‌ایم. دادگاه موضوعات بسیار خوبی دارد که به نفع ماست. دادگاه سوئد به همکاری منافقین با ارتش بعث عراق صحه می‌گذارد، ما می‌توانیم این‌ها را برجسته کنیم. درست است که این دادگاه پدر من را محکوم کرده، اما به برخی حقایق از جمله تروریستی بودن این سازمان اعتراف کرده‌است. منافقین از این موضوع بسیار شاکی هستند و ما می‌توانیم این موارد را از حکم دادگاهی که قبول نداریم دربیاوریم و بگوییم حتی در این دادگاه فرمایشی هم مجبور شدند به این موارد صحه بگذارند. من اخیرا متنی را منتشر کردم و ناچار شدند بنویسند چنین چیزی بیان شده‌است.

با استناد به اشارات خودتان به سؤال قبلی‌ام برمی‌گردم، با همه این موارد چرا دولت سوئد بازیچه رژیم‌صهیونیستی شده‌است؟
 من در این زمینه دو تحلیل دارم. نخست این‌که گروه‌های قدرتمند فعال در سوئد یهودی‌های صهیونیست هستند البته خارج از دولت سوئد هستنداما به دلیل این‌که مهره‌های اقتصادی هستند تاثیر زیادی بر مناسبات دارند و از مواضع اسرائیل حمایت می‌کنند. ایران هم مشخص است که در جبهه مقابل اسرائیل قرار دارد. یک آقایی به نام احمدرضا جلالی را سال ۹۵-۹۶ دستگیر کردند و وی در محاکمه خود اعتراف کرد در ترور دانشمندان هسته‌ای همکاری کرده‌است. من برای این موضوع وقت گذاشتم، تحقیق کردم و فهمیدم درست است و مستندات قوی از جمله اعتراف خود او در این زمینه موجود بود. جالب است این آقا در سوئد زندگی می‌کرد، اما تابعیت سوئدی نداشت و بعد از دستگیری و در جریان برگزاری دادگاه، به وی تابعیت سوئد اعطا شد و وی رسما اعلام کرد جاسوس اسرائیل بوده، اما اسرائیل نمی‌تواند به او تابعیت بدهد، چون بازی خیلی رو می‌شود؛ بنابراین این وظیفه را به یکی از نیرو‌های نیابتی خود محول می‌کند که اتفاقا سابقه خوبی در بحث حقوق بشر دارد و کشوری است که در ذهن مردم ایران منفی نیست. مثلا ممکن است کشور کانادا در ذهن برخی افراد منفی باشد، چون در حق ایران ظلم می‌کند؛ ولی سوئد کشوری است که حتی دولتمردان ما می‌گویند کشور خیلی خوبی است و تو چرا از این‌که پدرت آنجاست ناراحتی. یعنی ذهن مسئولان هم درباره سوئد مثبت است. حالا فکر کنید این کشور به چنین فردی تابعیت می‌دهد و به نمایندگی از کارفرمای خود پیگیر کار‌های وی است.
تحلیل دیگر این است که آن‌ها ادعا می‌کنند برخی اعضای منافقین که از شما شکایت کرده‌اند، تابعیت سوئدی دارند و ما موظف هستیم به شکایت آن‌ها رسیدگی کنیم. این جمله را از بابت این‌که بی‌طرفی خودم را اعلام کنم، می‌گویم آن‌ها عنوان می‌کنند چند شهروند سوئدی طبق اصل صلاحیت جهانی از پدر شما شکایت دارند و ما باید به این مسأله رسیدگی کنم.

به نظرتان حمایت سوئد از منافقین چه تبعاتی می‌تواند برای این کشور داشته‌باشد؟
 این دست اقدامات راه را برای اعمال تروریستی باز می‌کند؛ دادگاه سوئد روی تروریستی بودن این سازمان صحه می‌گذارد و بدون مستندات یا بهتر است بگویم با مستندات ضعیف که شاید یک دادگاه محلی هم با این مستندات قانع نشود، یک دادگاه بین‌المللی را پیش می‌برد. پیامک آقای روحانی که عید را تبریک می‌گوید مثال عجیبی است و نشان می‌دهد که روال دادگاه به چه صورت بوده است. یک موقع می‌آیند این مسأله را در بازجویی‌ها مطرح می‌کنند و یک موقع هم در جلسه ۸۲ که ده جلسه به پایان دادگاه مانده و به این ترتیب می‌خواهند برگ برنده را رو کنند. این موضوع به وضوح نشان می‌دهد که دادگاه مستندات کافی ندارد که پیامک آقای روحانی را به‌عنوان ارتباط پدر من با مسئولان عالی‌رتبه مطرح می‌کند. اگر مستندات داشت که چنین موردی را به‌عنوان مستندات مطرح نمی‌کرد و این دلیلی است که نشان می‌دهد دادگاه سوئد هیچ مستنداتی علیه پدرم ندارد. این همه ایرانی در تشکیلات سوئد هستند و این مسأله را به ایشان می‌گویند، ولی باز این موضوع مطرح می‌شود و اینچنین دولت سوئد دچار اشتباه استراتژیک بزرگ می‌شود، اما خیالش فعلا راحت است، چون واکنش آن‌چنانی نمی‌بیند که ان‌شاا... در آینده این واکنش را خواهد دید، چون من به نظام و کشورم اعتماد دارم و مطمئنم عکس‌العمل درست نشان داده می‌شود. از همین جهت ما هم پایمردی و صبوری می‌کنیم تا دولت سوئد به این باور برسد که با حمایت از این گروه تروریستی آسیب می‌بیند. آلبانی این موضوع را فهمیده است و تلاش می‌کند تا آن‌ها را از کشور خود بیرون کند؛ چون از این آدم‌ها که منطق ندارند آسیب خورده است. کسی که در دادگاه سوئد علیه ما حضور دارد همان جا ما را تهدید به مرگ کرده و به این موضوع افتخار می‌کند که قبل از این آدم کشته است مطمئنا این آدم با این تفکر در آن کشور هم جنایت خواهد کرد و این اتفاق بالاخره گریبان سوئدی‌ها را خواهد گرفت. دولت سوئد امروز به این مسأله دقت نمی‌کند. البته سوئدی‌ها مثل ما احزاب سیاسی دارند و درباره پرونده پدرم بین خود سوئدی‌ها اختلاف‌نظر وجود دارد و همه آن‌ها موافق این پرونده نیستند، اما زور گروه‌ها و افرادی که این بحث را پیش می‌بردند، بیشتر است.

با توجه به تایید حکم پدرتان چه اقداماتی انجام می‌دهید و در این خصوص چه همکاری و تعاملی با وزارت خارجه خواهید داشت؟
 نظر وکیل ما این است که دادگاه را ادامه دهیم و پرونده را به سمت دیوان عالی و مراجع بالاتر ببریم. در این خصوص باید با پدرم صحبت کنم، به نظر پدرم موافق این مسأله نباشد. ما با دو هدف در دادگاه حقوقی شرکت کردیم اول این‌که یا پدرم تبرئه می‌شود یا محکوم و اگر قرار است محکوم شود باید دلایلی را برای این کار مطرح کنند و اگر دلیل نیاورند رسوا می‌شوند. ما به دومی رسیدیم؛ یعنی به نقطه‌ای که پدرم محکوم شده، ولی دادگاه سوئد این اقدام را بدون مستند و دلایل خاصی انجام داد. خیلی راحت گفتند مراحل بعدی تحقیقات را انجام دادیم و دادگاه تجدیدنظر گفته ما در این زمینه نیاز به تحقیق مجدد نداریم، خوب این چه کاری است؟ وظیفه دادگاه تجدیدنظر این است که بررسی مجدد انجام دهد. با همه این تفاسیر نمی‌دانم آیا ادامه این مسیر درست است یا خیر. وقتی شما یک مسیری را ادامه می‌دهید به‌طرف مقابل هم ضریب می‌دهید؛ یعنی وقتی اعتراض کنید و دوباره به دیوان عالی بروید، در دیوان عالی هم به همان صورت فرمایشی بررسی شوید شما همواره جلو رفتید. تا اینجای کار ما این‌ها را رسوا کردیم، اما رسیدن به نتیجه لازم است که تحرک بیشتری در این طرف صورت بگیرد و سوئد احساس کند این پرونده برای آن‌ها هزینه‌تراشی می‌کند. باید سوئدی‌ها حس کنند اگر کار غیرقانونی و غیر حقوق بشری انجام دهیم آسیب می‌بینیم.

دولت سوئد پرونده جلالی را رها کرده است

شاید الان این مسأله را نمی‌بینید که این کار را آن‌قدر قوی دنبال می‌کنند. با این‌که این همه مطلب بیان کردیم، انفرادی هنوز قطع نشده است. جالب است که وکلای شاکیان ما هم در دادگاه گفتند چرا آن‌قدر آقای نوری را اذیت می‌کنید؟ نیاز نیست او را این‌قدر اذیت کنید. حتی آن‌ها هم این مطلب را در دادگاه بیان کرده و به شرایط اعتراض کردند، اما دادستان توجهی به این مسأله نمی‌کند. شرایط خانوادگی ما هم به‌شدت ضربه خورده است، هر دفعه مجبور هستیم هزینه کنیم به سوئد برویم تا ملاقات بگیریم و در دادگاه شرکت کنیم. شکر خدا وضع مالی پدرم خوب بوده و همان سرمایه را برای این کار هزینه می‌کنیم.
اما باید در این زمینه اهم و مهم کنیم. چون تایید حکم ممکن است به نجات پدرمان از این وضعیت انفرادی منجر شود، چراکه شرایط برای‌شان بسیار سخت است. حرف آن‌ها هم این است تا زمانی که پدرتان بازداشت باشد اینجاست، به‌همین‌دلیل شاید دیگر ادامه ندهیم. مگر این‌که مرجعی پیدا کنیم و مطمئن شویم که این مرجع حداقل بررسی می‌کند. این مراجعی که ما می‌بینیم بررسی هم نمی‌کنند، اما وکیل ما اعتقاد دارد چنین چیزی وجود دارد، اما به‌طورکلی هنوز موفق نشدم که با پدرم صحبت کنم.

فکر می‌کنید سوئد در قبال آزادی آقای نوری چه چیزی می‌خواهد؟
 به نظرم کل این پروژه با هدف فشار به کشور طراحی شده است. حتما یکی از اهداف آن‌ها آزادی آقای جلالی است.

جاسوس سوئدی
 بله، وقتی به تقدم و تأخر این پروژه نگاه کنیم این موضوع هست. سوئد می‌گوید ما یک نفر داریم و می‌توانیم با این پرونده، جاسوس خود را آزاد کنیم و تحویل اسرائیل دهیم؛ چون به درد سوئد که نمی‌خورد. همان‌طور که مطلعید دوباره یک جاسوس سوئدی دیگری را گرفته‌اند که سرشبکه بوده است. البته این پرونده بعد از پدر من بود، اما سوئد بیشتر روی این پرونده اخیر مانور می‌دهد و گویا این مورد برایش مهم‌تر است، چون مسأله آقای جلالی را تقریبا رها کرده. لازم است این نکته را در پرانتز بگویم که پرونده جلالی نشان می‌دهد ایرانی‌های خارج از کشور و آن‌هایی که با کشور خود مخالفت می‌کنند به‌همین‌راحتی توسط کارفرما کنار گذاشته می‌شوند و این زنگ‌خطری برای آنهاست، چون هیچ پیگیری‌ای وجود ندارد و خانواده‌اش نیز به این مسأله اعتراض کردند. اولین حدس من این است که این‌ها می‌خواهند این اتفاق بیفتد.دومین حدسم این است که آن‌ها می‌خواهند نزد اپوزیسیون ایران اعتبار کسب کنند. تعداد ایرانی‌ها در کشور سوئد زیاد است و برخی از آن‌ها نماینده مجلس شدند و حکم اپوزیسیون ایران را دارند و متاسفانه در این پرونده هم تأثیرگذار هستند. چون پرونده سیاسی است و حقوقی نیست، بنابراین افراد سیاسی روی آن مانور می‌دهند. به نظرم دولت سوئد دنبال این چیزهاست. امیدوارم به روال حقوقی، قانونی و حقوق‌بشری برگردند.

جرم این جاسوسی که اخیرا دادگاه آن برگزار شد بحث فساد فی‌الارض و ارتباط با رژیم‌صهیونیستی بود. این پالس مستقیمی به سوئد بود. در پایان گفتگو و جمع‌بندی بفرمایید ارزیابی شما از دادگاهی که درحال‌حاضر در جمهوری اسلامی در خصوص بحث منافقین برگزار می‌شود چیست؟
 اولین ارزیابی من این است که چرا این اتفاق این‌قدر دیر افتاد؟ این موضوع را به خانواده شهید لاجوردی هم گفتم. چرا درحالی‌که آن‌ها به ترور شهید لاجوردی اعتراف کردند هیچ شکایتی در این مورد ثبت نشد و هیچ اتفاقی تا الان نیفتاده بود؟ اولین نکته برای شخص من این است که سازمان منافقین از سال ۶۰ شروع به ترور کردند و در این ۴۲ سال هیچ شکایتی از این‌ها وجود ندارد؟ کاش یک نفر به این سؤال من پاسخ دهد. من روی این موضوع تحقیق کردم. هیچ شکایتی در داخل و خارج کشور علیه این سازمان ثبت نشده است. این خیلی عجیب است!
این همان مسأله است که بیان کردم. مدل ما هیچ‌وقت حقوقی نبوده و همواره با مدل شعاری کار می‌کنیم. مثل روز روشن است که منافقین بد هستند و ما باید آن‌قدر روی این مسأله متقن کار می‌کردیم و پرونده‌های داخلی را به نهاد‌های خارجی می‌بردیم و به آنجا شکایت می‌کردیم. درست است که این کار خیلی دیر انجام شد و ثمره‌اش به دادگاه پدر من نمی‌رسد، اما به‌هرحال ثمره دارد و باعث اصلاح این روال غلط در جمهوری اسلامی می‌شود. در جریان جزئیات آن دادگاه نیستم، ولی خوشحالم که این روال به بهانه دادگاه پدرم یا هر دلیل دیگری به راه افتاده است و امیدوارم بررسی شود مخصوصا که خیلی هم درست جلو می‌رود. وکیل دارند و اجازه داده می‌شود که وکیل بگیرند. وقتی یک دادگاه داخلی با همه اصول حقوقی انجام می‌شود بعد‌ها قابل ارائه به محاکم بین‌المللی است. این کار را آن‌ها در سال ۲۰۱۱ در خصوص اعدام‌های سال ۶۰ انجام داده بودند و هشت سال بعد با همان مستندات ضعیف توانستند پدرم را دستگیر کنند. ما هم باید از این کار‌ها کنیم. سازمان مجاهدین خلق یک سازمان و گروهک است و ما یک کشور هستیم و قطعا می‌توانیم خیلی بهتر و فعال‌تر از آن‌ها اقدام کنیم.

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: جام پلاس مجید نوری حمید نوری جمهوری اسلامی جمهوری اسلامی گروهک تروریستی دادگاه سوئد وزارت خارجه نشان می دهد انجام دهیم حمید نوری دولت سوئد آقای نوری حقوق بشر رسانه ای رسانه ها مهم نیست سوئدی ها آن ها هم برای حل یک مورد برای آن پدر شما گروه ها پدر من آن قدر کار ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۶۵۴۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ادعای دختر پوراحمد درباره مرگ پدرش: نرفته بود که خودکشی کند | می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید

دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه می‌گوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال می‌شناخت ویلا اجاره می‌کرد و به شمال می‌رفت، چون می‌خواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا می‌رفت؛ یعنی اولین‌بار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرار‌های مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبه‌رو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»

به گزارش اعتماد، همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت می‌خواهد به تهران برود تا بخشی از موزیک‌ها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرار‌های مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم می‌شد، اشاره کردم و از تلفن‌ها و پیام‌هایی که مربوط به همین قرار‌های کاری می‌شد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند. خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود.

کتاب‌هایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتاب‌های او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصت‌طلبی بود و ما نمی‌دانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران می‌شناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتاب‌ها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمی‌رسد، چون ایران نیست.

حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قرارداد‌ها را برای‌مان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتاب‌های دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتاب‌ها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت می‌خواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که می‌خواست آن‌ها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیه‌کننده برخی سکانس‌ها را حذف کرد و تغییر داد.»

دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز می‌گوید: «عمه‌ام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچ‌وجه درست نیست.»

دیگر خبرها

  • نتانیاهو از صدور حکم بازداشتش وحشت زده است
  • خودروی یک وزیر اسرائیلی دیگر واژگون شد
  • ادعای دختر پوراحمد درباره مرگ پدرش: نرفته بود که خودکشی کند | می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرده است
  • اظهارات جنجالی دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد! / پرونده باز است
  • رسانه عرب زبان: تل‌آویو در پرونده «آنروا» سیلی محکم خورد
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم نرفته بود شمال که خودکشی کند
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودش را نکشت
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: «پدرم خودش را نکشت ، می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید»